سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سه شنبه 88 خرداد 5 , ساعت 2:52 عصر

وقتی سر دو راهی مونده این ذهن نحیف:

وقتی داد میزنه تو گوشم : حسی ضعیف

میگه تو نمیتونی باشی با تقدیر حریف

وقتی کلی آرزو داره این جسم حریص

امیر : رو زخم من تو : دیگه نمک نریز

شب و روزم شده تنهای تو این اتاق

حتی امیر: در باز نمیشه ظهر : برا نهار

امیر جان : میدونم ناجیه خودم خودمم نمیگمم کار از دستم بر نمیاد:

ولی قبول کن انتخاب کردن یک راه : از بین یه دوراهی سخته :

(وقتی نمیدونی ته کدوم جاده فرشته ایستاده)

بیشتر باز نمیکنم

من کیش نیستم

ماتم

.............................................................................................................

نسیم تو فراموش نشدی:

میدونی اگه بخواد بغضم بشکنه : چهار فصله من : تبدیل به پنج فصل میشه:

بهار

تابستان

پاییز

زمستان

بغضه شکسته   > یعنی فصلی که انقدر بارون میاد تا تمام دنیای من بشه دریا : بدون خشکی:

فقط باید شنا کنم نسیم : منکه شنا بلد نیستم

...........................................................................................................................

این خدایی که شنیدم : همیشه کنارمونه کجاست

نکنه دروغ باشه ؟

(فرهاد)

زرد ها بیهوده قرمز نشدند

قرمزی بیهوده رنگ ننداخته بر دیوار

صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست

صبح پیدا شده اما آدمی بیدار نیست

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

من دلم سخت گرفته از این مهمان خانه یه مهمان کش


یکشنبه 88 خرداد 3 , ساعت 12:3 صبح

من شنبه هام: نسیم تو این شهر شلوغ

شب میشه: میگم یزدان دیگه دیره شروع

 

یکشنبه هام: با دبیر دیو دروغ

یاد میگیرم: بگم به خودم نسیم دروغ

 

دوشنبه هام با بی خیالی زود شب میشن

سه شنبه ها از رو مستی فقط شر میشم

 

میگی از زندگیت بگو خوب شرح میدم

چهار شنبه ها مثل پروانه دیوانه وار به سمت شمع میرم

 

پنجشنبه هام  میگذره به از بیکاری تو روز جمعه ترسیدن

جمعه که میشه وقت فکر کردن به کل هفته : یا با حسرت به گذشت زمان خندیدن

 

میخواستی بدونی روزام چجوری میگذره: مثل روزای یه بوته الف هرز: فقط رشد میکنه از نظر ظاهری

ولی منو روحم همونی هستیم که بودیم: درجا میزنیم یه گوشه ثابتیم(ببخشید)

توام یزدان: یه آدمی مثل همه

گول زدی خودتو: که همیشه چشات تره

 

 


شنبه 88 خرداد 2 , ساعت 4:31 عصر

از تنهایی خوشم میاد:: تنها بمون با من

مهمون نه:: نسیم :: بزا تنها باشیم با هم

من از ادمایی که: گاه: مثل روبات راه میرن

قسم به مقدساتم:: نسیم آسیم::

من مهمون نمیخوام: نسیم فقط خودت باش

من دوست ندارم نسیم دوستی داشته باشم

من یادم نمیاد نسیم از تو دوستی خواسته باشم

من از نداشتن دوست:: نسیم خیلی شادم

من با خواستن دوست تقاص خیلی دادم

دوست اولش دوسته:: زمانی که بشه دشمن

حتی اجازه داره فکر کنه:: برا کشتن

( من نیازی ندارم نسیم که وبلاگم شلوغ باشه نیازی به گرد همایی نیست : )

(من فقط برا تو دردو دل کردم چون احساس خوبی نسبت بهت دارم)

تو رو شناختم چون فقط برا یه نفر از زندگی تو قطار گفته بودم

تو هم سعی کن تو این دنیای مجازی: بین این همه فاصله: بشی جفت خوبم:

قرار شد از خودت بگی:

چشم تغییراتی تو وبلاگ ایجاد میکنم:

غما نمیتونن منو از پا در بیارن: یعنی بیجا یکنن

تکسه پست قبل واسه من نبود:: نوشته بودم بالاش فرهاد:: تکسی واسه من نباشه اسمه نویسنده بالا درج میشه:


جمعه 88 خرداد 1 , ساعت 2:45 عصر

((فرهاد))

خواستنی ها کم نیست منو تو کم بودیم

خشک و پژمرده : تا روی زمین خم بودیم

گفتنی ها کم نیست منو تو کم گفتیم

مثل هزیانه دم مرگ از آغاز چونین درهمو بر هم گفتیم

دیدنی ها کم نیست منو تو کم دیدیم

بی سبب از پاییز

جایه میلاد صدای باد را پرسیدیم

چیدنی ها کم نیستمنو تو کم چیدیم

وقت گل دادن عشق روی دار قالی!

خواندنی ها کم نیست منو تو کم خواندیم

منو تو ساده ترین شکل سرودن را در معبد باد

با دهانی بسته وا ماندیم

منو تو کم بودیم

منو تو اما در میدان ها

اینک اندازه ی ما میروییم

ما به اندازه ی ما میبینیم ما به اندازه ی ما میچینیم ما به اندازه ی ما میروییم ما به اندازه ی ما می گوییم

منو تو کم نه که باید شب بیرحم و گل مریم و بیداریه شبنم باشیم

منو تو خم نه و درهم نه و کم هم نه که میباید با هم باشیم

منو تو حق داریم در شب این جنبش نبض آدم باشیم

منو تو حق داریم که به اتندازه ی ما هم شده با هم باشیم

منو تو حق داریم که به اتندازه ی ما هم شده با هم باشیم

منو تو حق داریم که به اتندازه ی ما هم شده با هم باشیم

منو تو حق داریم که به اتندازه ی ما هم شده با هم باشیم

 

 


جمعه 88 خرداد 1 , ساعت 12:45 صبح

من وقتی میشینم تو کوپه ی خالیه قطار

به خیلی چیزا فکر میکنم از جمله بهار

یا وقت رسیدن میگم احمق :: از پشته سرت چرا؟ داری میکنی فرار

 

دریچه های ذهنو ببندیم بریم یه سفر به درون

بریم پیشه خدایی که تنها گذاشتیمش با خزون

اسمون من وقتی داره می باره فقط !

خوب منم سردمه دیگه

باید تو تنهایی با عشق: بکنم غمو بغل

 

من مثل دریا :: میتونم حجم بارونه چشمای تو هم تو خودم نگه دارم!

هر چقدر میخوای از خودت بگو؟

 

 

 


<      1   2   3   4   5   >>   >