سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پنج شنبه 88 مهر 30 , ساعت 9:22 عصر

..................................................................................................................................................................................................

 

.................................................................................................................................................................................................

بار سنگین نگاهی که نمیدونم از کدوم زاویه رو منه .

منو از من گرفته .

چرا باید خلع رو احساس کنم بعد به فکر جبران بیفتم .

دیره دیگه .

چشمام نسبت تنگاتنگی با کویر پیدا کردند .

حتی فکرش . از یه اتاق در بسته . بیشتر نفسمو میگیره .

باید برم یه جایه خیلی ساکت ببینم .

من به من چی میگه .

شاید بگه خسته نشدی .

منم بهشم میگم .

تو خسته شدی .

شاید بگه . نه

من خسته میکنم .

بهش میگم . کارتو بلد نیستی

یه عمره میکشم .

هنوز دوست دارم طعم فردامو بچشم

اگه بگه طعم تلخی داره

قبول میکنم . ساکت میشم . میگم باختیم.


پنج شنبه 88 مهر 23 , ساعت 3:47 صبح

هیچی تو ذهنم نیست .

برا نوشتن تکراری شدم به امید یه حرف تازه

چهره ای جدید از تن کثیف نا امیدی ( که هیچ وقت دچارش نشدم)

 


..

شنبه 88 شهریور 14 , ساعت 2:29 عصر

 

آره خوب شاید من دوستی ندارم . ولی میخوام تا آخر دنیا نخوابم

ببینم شماها با این همه دوست صمیمی . کدومتون مهمون دعوت میکنین تو قبر

 

من دارم امتحان تنهایی پس میدم

یه حس ندامتی امشب بهم داست داد برا ادامه متن پاک شده


..

سه شنبه 88 شهریور 10 , ساعت 6:26 صبح

به تو میرسم یقین . تا به سینه ام قلب عاشقی هست . در این دشت بی کسی تا . نشانه ای از شقایقی هست . ندانم کجا چگونه . ولی روزی عاشقونه . گل عشق ما ز نو روی شاخه ها میزند جونه

بخند ای عزیز تو خوبی . تو ای نازنین عاشق بخند ای تو پاکو معصوم تو ای تا همیشه صادق . سلامی دوباره باید به لبخند صبح فردا . بخند عاشقونه گل برگ . که خندت رفیق با ما

ندانم کجا چگونه ولی روزی عاشقونه گل عشق ما . ز نو روی شاخه ها میزند جونه

بیا تا به حرمت عشق کلامی دوباره باشیم . در این بهت شب گرفته طلوع ستاره ها شیم

به ویرانیم رسیدی بیا و بسازم از نو از این مرگ منو رها کن

که شاید بمیرم در تو

میگریزم تا نبینن مرگ عشقو در نگاهم

من نمیخواهم بگویم .

تو نمیخواهم بدانی

سر به زانو میگذارم

تا نبینم نیستنش را

آه من در سینه ام باش . تا نگیری دامنش را

از نگاه کردن گریزان این دو چشم پر گناهم

بر دو چشمان تو سوگند بر تمام ملک هستی

اولین عشقم تو بودی آخرین عشقم تو هستی

در قلب سردم زد جوانه آن روز ها نبض عاشقانه

میماند از من این ترانه . بر پیکر روحم خرابه

راه گریز از این قفس بر من نمی گوید کسی

در خلوت بی خویشتن درد آشنای خود منم

آیینه ی چشمان من صد رنگ بازی کردند

من تک درخت صحرای دورم خورشید من محتاج نورم

تن خسته ای لبریز خواهش

در حسرت دست نوازش . یا زندگی بر من ببخش و یا ریشه ام سوزان ز آتش

این لحضه ها شاید دگر هرگز نیاید . عمر منه دیوانه تا فردا نپاید.

 

کی تو رو دوست داره

قد یه دنیا کی میخواد با تو باشه حتی تو رویا

من خسته نشدم دنبالت اومدم

جاده خسته شد .

تموم شد

خوب باید چیکار میکردم

رسیدم به انتها

تو تو انتها نبودی برگشتم . شروع کنم . اما کسی نتونست شروع من باشه

 


شنبه 88 شهریور 7 , ساعت 6:24 صبح

باز حسی جدید

یه دوباره تو پیچ و تاب ذهن

تمام عیباتو قاب بگیر بزن بالا تختت هی نگاه کن

بگو چرا من هستم شروع یا طلوع

من بهارمو با مداد شمعیام رنگ زدم . شبیح به پاییزش کردم .

راهی که میدونستم تاریکه رفتم

 .

....

مگر از جان خود سیری

که خاموشی نمیگیری

لبت را چون لبان فرخی دوزند

تو را در آتش اندیشه ات سوزند!

 

من مینویسم اگه علاقه داری مثل جور چین . بچین کنار هم ببین چی در میاد

بعد رمز

گشایی کردی به منم بگو .

****کد

یه روز به شمع بگو اینجا خورشید میتابه . تو خاموش شو . ببین بهت چی میگه

من گفتم بهت محل نمیزاره

حالا یه شب که برق رفت بهش بگو روشن باش تا برق بیاد .

وقتی به کلمه ی بیاد میرسی با نفست خاموش میشه

البته باید در گوشش بگی

باید سعی کنی لبات نسوزه

دارم روزا رو میشمرم . فصل سرد بیاد منم برم پیه زندگیم

 


   1   2   3      >