سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

..

سه شنبه 88 شهریور 10 , ساعت 6:26 صبح

به تو میرسم یقین . تا به سینه ام قلب عاشقی هست . در این دشت بی کسی تا . نشانه ای از شقایقی هست . ندانم کجا چگونه . ولی روزی عاشقونه . گل عشق ما ز نو روی شاخه ها میزند جونه

بخند ای عزیز تو خوبی . تو ای نازنین عاشق بخند ای تو پاکو معصوم تو ای تا همیشه صادق . سلامی دوباره باید به لبخند صبح فردا . بخند عاشقونه گل برگ . که خندت رفیق با ما

ندانم کجا چگونه ولی روزی عاشقونه گل عشق ما . ز نو روی شاخه ها میزند جونه

بیا تا به حرمت عشق کلامی دوباره باشیم . در این بهت شب گرفته طلوع ستاره ها شیم

به ویرانیم رسیدی بیا و بسازم از نو از این مرگ منو رها کن

که شاید بمیرم در تو

میگریزم تا نبینن مرگ عشقو در نگاهم

من نمیخواهم بگویم .

تو نمیخواهم بدانی

سر به زانو میگذارم

تا نبینم نیستنش را

آه من در سینه ام باش . تا نگیری دامنش را

از نگاه کردن گریزان این دو چشم پر گناهم

بر دو چشمان تو سوگند بر تمام ملک هستی

اولین عشقم تو بودی آخرین عشقم تو هستی

در قلب سردم زد جوانه آن روز ها نبض عاشقانه

میماند از من این ترانه . بر پیکر روحم خرابه

راه گریز از این قفس بر من نمی گوید کسی

در خلوت بی خویشتن درد آشنای خود منم

آیینه ی چشمان من صد رنگ بازی کردند

من تک درخت صحرای دورم خورشید من محتاج نورم

تن خسته ای لبریز خواهش

در حسرت دست نوازش . یا زندگی بر من ببخش و یا ریشه ام سوزان ز آتش

این لحضه ها شاید دگر هرگز نیاید . عمر منه دیوانه تا فردا نپاید.

 

کی تو رو دوست داره

قد یه دنیا کی میخواد با تو باشه حتی تو رویا

من خسته نشدم دنبالت اومدم

جاده خسته شد .

تموم شد

خوب باید چیکار میکردم

رسیدم به انتها

تو تو انتها نبودی برگشتم . شروع کنم . اما کسی نتونست شروع من باشه

 


شنبه 88 شهریور 7 , ساعت 6:24 صبح

باز حسی جدید

یه دوباره تو پیچ و تاب ذهن

تمام عیباتو قاب بگیر بزن بالا تختت هی نگاه کن

بگو چرا من هستم شروع یا طلوع

من بهارمو با مداد شمعیام رنگ زدم . شبیح به پاییزش کردم .

راهی که میدونستم تاریکه رفتم

 .

....

مگر از جان خود سیری

که خاموشی نمیگیری

لبت را چون لبان فرخی دوزند

تو را در آتش اندیشه ات سوزند!

 

من مینویسم اگه علاقه داری مثل جور چین . بچین کنار هم ببین چی در میاد

بعد رمز

گشایی کردی به منم بگو .

****کد

یه روز به شمع بگو اینجا خورشید میتابه . تو خاموش شو . ببین بهت چی میگه

من گفتم بهت محل نمیزاره

حالا یه شب که برق رفت بهش بگو روشن باش تا برق بیاد .

وقتی به کلمه ی بیاد میرسی با نفست خاموش میشه

البته باید در گوشش بگی

باید سعی کنی لبات نسوزه

دارم روزا رو میشمرم . فصل سرد بیاد منم برم پیه زندگیم

 


یکشنبه 88 مرداد 25 , ساعت 12:8 عصر

بعد چند ماه با تجربه هایی بیشتر . نگاهی عمیق تر !

هر فردا . از دیروز ناامید تر>هنوز نفهمیدم شبها چجوری با آرامش خوابیدم.

تو اوج خنده ها یه نگاهی به پیرامون بنداز میفهمی . خنده هاتو نباید واسه شادی مصرف کنی

تو با دیدن سختی سر سخت شدی ... خود خدا اینو کی خواست  .

هر انسانی یه روز رسیدن به کمالو میل داشت . با در نظر گرفتن تمامیه عیباش .

خوب این خیلی غیر ممکنه.

یه سری پیه لذت .. بها دادن به پایین تنه .

من پیه چی باشم . سخته رها شدن با اینهمه . سختیا .

 میتونی ؟ نسیم . به من بگی به مشکلت غلبه کردی .

منو تو هر دو . یه جور منتظر خبر مرگیم .

میخوام انقدر بنویسم تا خسته بشی از خوندن.

نسیم مثل تو پیدا نمیشه دختری انقدر خون گرم

........................................................................................

این دفعه سفرام خیلی طولانی بود .

نتونستم آن بشم دروغ بگم برام مهم بود وبلاگمو آپ کنم

ولی هفته ای یه بار یاد رفیقام میفتادم

بدون دروغ

روز به روز از خودم دور تر میشم . نمیدونم چی میخوام .

نسیم منتظرم . تو یه چیزی یادم بیار

روز به روز پیچیده تر میشه.

شکلا.رنگا.آدما.خودم.خدا.دیدنه همه چیز.

<نمیدونم کیم من . آدمم روحم خدام یا که شیطانم>

 

(همای)

من از جهانی دگرم

ساقی از این عالم واحی رهایم کن

رهایم کن

نمیخواهم در این عالم بمانم

بیا از این تن آلوده و غمگین جدایم کن

تو را اینجا به صدها رنگ میجویند

تو را با حیله و نیرنگ میجویند

تو را با نیزه ها در جنگ میجویند

تو را اینجا به گرد سنگ میجویند

نمیدانم کیم من

آدمم . روحم . خداییم . یا که شیطانم .

تو با خود آشنایم کن

اگر روح خدا وندی دمیده در روان آدم و هوا

پس ای مردم

خدا اینجاست

خدا در قلب انسانهاست

به خود آیید

.

خدا در خویش تن پیداست

دلم از دست این عالم . پر پرواز خود بگشودو در خورشیدو . آتش سوخت

خداوندا بسوزانم بسوزانم خدایم کن

بیا از این تن آلوده و غمگین جدایم کن


چهارشنبه 88 خرداد 27 , ساعت 8:33 عصر

اگه روزی از خودم بپرسم زندگی یعنی چی : میگم نمیدونم ولی خیلی جالبه

یعنی با تمام سختی هاش : حاظرم تا عبد باشم

مثل یه بازیگر که میتونه با قدرت بگه تو همه فیلم ها بازی کرده

عشق : ترس : دزد : مهربون ترین آدم : کثیف ترین آدم : کمدی : غم گین : شاد : گدا : شاه : متین : شلوغ : ساکت : خجالتی : پر رو : عاطفی : سنگ دل : مذهبی : بی دین

ولی نتونه بگه کدوم از این شخصیت ها مال خودشه

ندونه کدومش کاملش میکنه :

با کدوم زندگی قشنگه

کدوم خودشه

................................................................................................

از صابت بودن خوشم میاد دوست دارم همه چیز سر جاش بمونه : ولی قانون طبیعت نمیزاره

میگذره حتی اگه ازش نگذری

هنوز نمیدونم چی میخوام!

>

برگشت :


سه شنبه 88 خرداد 5 , ساعت 2:58 عصر
 

دوست دارم مثل نسیم ::امیر منو درک کنی


نه که اوقاتمونو :با مقایسه سر کنیم


((خوش بحالت آقا یزدان(درست میگم؟)  خیلی روزات قشنگ میگذرن. انصافا از واسه من بهتره))


.................................................................


مثل درختی پره برگ : از بی ثمری


داریم خم میشم رو زمین : ما بی خبریم


خیلی تفاوته : بین برگ و میوه امیر   


نگید شاد بنویس : حداقل شما نگین


....................................................................


(فرهاد)


میبینم صورتمو تو آیینه


با لبی خسته میپرسم از خودم


این غریبه کیه از من چی میخواد


اون به من : یا من به اون خیره شدم


باورم نمیشه هر چی میبینم


چشامو یه لحظه رو هم میزارم


به خودم میگم که این صورتکه


میتونم از صورتم ورش دارم


<      1   2   3   4   5   >>   >