سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جمعه 88 آبان 22 , ساعت 9:44 عصر

رسیدم به یه روز نو

مثل تو که رنگ میزنی شبیح بهار روزتو

رسیدم به غروبه تیره ی نمیه ی پاییز

رسیدم به بارش بارون روی شیشه ی شادیم

من باریدم : آسمون نالید

خوب منو دلمم آرزوی داریم

میخوایم جفتمون بریم به یه خواب طولانی

به یه جای نورانی

نه اینجا که وسط کلی بدی باید کور باشیم

مسیر نا کجا آباده و ما تو راهیم

خونه ی من هنوز زیر کرسیه خیلی روشن 10 سال پیشه

من بهاورم حتی اگه بگذره 100 سال دیگه

فکر نکنم چشام از رو بیکاری : رو مانیتور نت بوک : شب کار شده باشه

نوک قلمم :: سربازه دله غم خوار توء

تویی که همه لحظه ها : همواره دورت

جایزه :: یه دست گرم .

اگه کسی بتونه دلمو هموارش کنه::


پنج شنبه 88 آبان 14 , ساعت 11:16 صبح

وقتی تنها بشی میفهمی تبر دنیا _-_خورده تو کمرتو یه خبر هولناک دیگه

دوباره داد میزنی خدا من کیم _-_که هزاران ساله بهت قول داده میگه

دهنت باز میشه و یه قلاب دیگه میکشونتت بالا پرت میشی تو قایق غم

میفهمی این کمکه خداست که به غمت دنباله میده


دوشنبه 88 آبان 11 , ساعت 7:38 صبح

ثانیه ها مال منن باید بجنگم

هرزگاهی نگاه میکنم به ساعت دیواری . اره برام دیگه خیلی راحته بیخوابی

داره میرسه اون روزی که کنج یه دیوار.بشینمو دیگه به این جمله که بیدار شو از خواب . فکر نکنم

نمیخوام که دیگه درد و ضرر به من نفوذ کنه . واژه ی گند و چرند غم باید پاک بشه

که بتونم با هوای سرد و قشنگ شب کنار بیام.

ثانیه ها سپری میشو و قدم به قدم جلو میرم باید من همیشه قدم بزنم