سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جمعه 88 آبان 22 , ساعت 9:44 عصر

رسیدم به یه روز نو

مثل تو که رنگ میزنی شبیح بهار روزتو

رسیدم به غروبه تیره ی نمیه ی پاییز

رسیدم به بارش بارون روی شیشه ی شادیم

من باریدم : آسمون نالید

خوب منو دلمم آرزوی داریم

میخوایم جفتمون بریم به یه خواب طولانی

به یه جای نورانی

نه اینجا که وسط کلی بدی باید کور باشیم

مسیر نا کجا آباده و ما تو راهیم

خونه ی من هنوز زیر کرسیه خیلی روشن 10 سال پیشه

من بهاورم حتی اگه بگذره 100 سال دیگه

فکر نکنم چشام از رو بیکاری : رو مانیتور نت بوک : شب کار شده باشه

نوک قلمم :: سربازه دله غم خوار توء

تویی که همه لحظه ها : همواره دورت

جایزه :: یه دست گرم .

اگه کسی بتونه دلمو هموارش کنه::