سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
یکشنبه 87 فروردین 4 , ساعت 11:9 عصر

خاطره

نمیدونم کی داره تقصیر

حوصلشم نیست بکنم این چیزا رو تفسیر

میخوام برم کرج

شهر خودم شهری که برام هم بوی نفرت میده هم خاطره های که بعضی وقت ها ضربه ای به این بغض سنگی میزنه

تا حالا شده وقتی به یه چی فکر میکنی از خجالت کاری که درست انجام ندادی بخوای یک لحظه به خودت بپیچی

برا من این لحظه ها خیلی زیاد بودن


جمعه 87 فروردین 2 , ساعت 1:43 عصر

من مردم این روزا یه جورایی تو اون دنیام

وقتی عصبی میشم وا میستم تو رو خدام

87 خودم رو شناختم پس به کسی نگفتم عید مبارک

چون برای من مبارک نیست

خدا بیا بشکنیم

پیمان زندگی رو چون !

من از بازی خسته ام

سالها راه رفتم رو این زمینه پست

.....................................................

باورت سخته


چهارشنبه 86 اسفند 22 , ساعت 2:19 عصر

بازم دری به سوی راه .،! نفرت

تا که یک روز تو غریبه

رو وجودم پا گذاشتی

غصه های عاشقی رو تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار نگاهت دلم انگار زیر و رو شد

برای بردن عشقت از تو این دل کثیفم همه قلبم آرزو شد

تا نفس کشیدم انگار نفسم برید تو سینه آبرو بادو دریا گفتن حس عاشقی همینه

همیشه من تو این دفترچه (وبلاگ با قلبم مینوشتم )

این اولین پستی هست که با دستور از کلمات دلم نوشتم

اومدی تو سرنوشتم

اما فکر نکن با تو جهنم من بهشت میشه

باید بگم روی خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره اما به سختی

میرسه روزی که دیگه پایبند هیچ کس یا هیچ چیز نباشم

..........................................................................................

جزیره

.............................................................................................................................

روزای بد میرن روزای بدتر میان
من فعلا تو روزای بد قدم میزارم باید خودم رو برای روزای بدتر آماده کنم

شما رو نمیدونم همیشه دلم با قلبم جنگ داشته جنگی تقریبا 12 ساله بدون آتش بس

تو این متن نمیدونستم طرف کدومشون رو بگیرم

 


شنبه 86 اسفند 18 , ساعت 2:2 عصر

نفس بکش
محکوم به نفس کشیدنی

همون چیزی که خدا گفته بهش دل نبند
بهش دل ببند

چون اگه این کار رو نکنی محکوم به زجر کشیدنی

اگه تلاش نکنی برای پولدار شدن

در عوض باید تلاش کنی برای پولدار شدن دیگران
کدوم ؟
انتخاب با توست ولی کسی هست قبل از انتخاب تو از اون با خبر باشه

چقدر مسخره !

وقتی هر چیز که ، کنار من وجود رو حس میکنه .

به پایان رسیدن ایمان داره .

همه چیز اینجا

نبودن رو باید تجربه کنه

من ، همه

چرا ؟

میخوان به من بگن

چیزی هست

بدون پایان

چرا ؟

دیگه دارم خودمو به خودم میبازم

دقت کن

قبل از باخت

اونقدر از این کلمه ترس داری..........!

ولی وقتی ببیازی دیگه باید قبول کنی
ترس تو وجودت تموم میشه

مطمئا هستم این تجربه اتفاق افتاده برات

پس ببین حتی کلمات هم پایان پذیر هستن برای لحظه ای یا مدتی
ترس

جسم من ترس داره !

مثل بچه ی کابوس زده !

واسه روشناییم صدها فانوس کمه!

 


چهارشنبه 86 اسفند 8 , ساعت 11:38 عصر

هیچ میدونی دلم میخواد از رو زمین برت دارم دلم میخواد خدا باشم مادرتو در بیارم

طناب دور گردنم نشونه ی مرگ منه نشونه ی اومدنم نشونه ی بودنمه

خدا یا دوست دارم بهشتی که به خاطرش منو انقدر شکنجه میکنی بهشتی باشه که تو  رویاهام میخوام ببینم ولی نمیشه

بهشت من

نمیدونم از تو بگذرم یا از دنیا به این دو رنگی  

سیاه ، سفید

 

 

 


<   <<   6   7   8   9   10   >>   >