فکر کن در یک مسیری قرار بگیری که بدونی به جلو نمی تونی حرکت کنی
(یعنی از به جلو حرکت کردن جوری نا اومید باشی که میلی به سمت جلو نداشته باشی.)
خوب باز به فکرت اضافه کن . عقب چیزی در انتظارت نیست
(یعنی اگه برگردی فقط راحت دور تر میشه .)
فکر کن اگه سرجات به ایستی هیچ کمکی در راه نیست
(یعنی فقط انتظار نصیبت میشه .)
خوب من امروز صبح تا چند ساعت پیش در همچین شرایطی قرار گرفتم
(یعنی واقعا بریدم..
باید چیکار می کردم
من تا امشب نمیدونستم که چرا همه بهم میگن تو سردی ،
الان فهمیدم.
درختی دیدم که حتی فکر دست زدن به اون منجمدم می کرد پس دست نزدم ، تقصیر خودم هست که دوستی ندارم یا از دوستی بدم میاد.
تا حالا تصور کردی تو دمای 15- درجه زمانی که شبنم روی دسته ی آهنی صندلی یخ زده دست به اون صندلی بزنی .
منم برای اطرافیان همون درخت یا اون صندلی هستم
خدایا
چی بگم بهت تو که آفریدی و گفتی من توانا هستم دانا هستم چرا . ؟
تو تمام این شبا اینو گفتم به خدا که بیا کمکم کن ولی رسیدم به ودا
تمام ثانیه ها باز منو کردن صدا ولی من میمونم تنها بی منت خدا
بزار بگم هستم از کاروان خوبی ها جدا