شنبه روز بدی بود روز بی حوصلگی وقت خوبی که میشد غزلی تازه بگین
ظهر یکشنبه ی من جدول نیمه تموم همه خونه هاش سیاه روی خونه جغد شوم
صفحه ی کهنه ی یادداشت های من گفت که فرا روز پایان منه........
غروب سه شنبه خاکستری بود همه انگار نوک کوه رفته بودن به خودم هی زدم از اینجا برو
ولی موش خورده شناسنامه ی من
عصر چهار شنبه ی من عصر خوشبختیه ما فصل گندیدن من فصل جون سختیه من
جمعه حرف تازه واسم نداشت هر چی بود هر چی بود قبل تر از این گفته بود
..................................................................................................................................
از صدا افتاده تارو کمونچه مرده میبرن کوچه به کوچه
نیگاه کن مرده ها به مرده نمیرن
حتی
به شمع جون سپرده نمیرن
شکل فانوسین که اگه خاموشه
واسه نفت نیست هنوز یه عالم نفت توشه
ابرای پاییزو پس میزنم
من اینجام
اینجا کجاست
یه جای مثل جهنم کنار بهشت
جهنمیم کنار تو که بهت میگن بهشت
کی دست یه جهنمیو میگیره
تو جهنم هیچ وقت مرگ نیست
پس پایانی برا عذاب نیست
پس اومید نیست
چون تو بهشتی
من جهنم
من مردم این روزا یه جورایی تو اون دنیام
وقتی عصبی میشم وا میستم تو رو خدام
87 خودم رو شناختم پس به کسی نگفتم عید مبارک
چون برای من مبارک نیست
خدا بیا بشکنیم
پیمان زندگی رو چون !
من از بازی خسته ام
سالها راه رفتم رو این زمینه پست
.....................................................
وقتی من حرفی رو ربط میدم به موضوع آدم مجازی یعنی ؟ برام اون شخص اهمیت نداره . فقط باید براش جواب بدم تا خالی شم از حرف حرفی که میزنم واسه تو آدم دوپا که نه من بلکه هرچی وبلاگ نویس که اطرافت هستن رو یه نردبون میبینی تا بری بالا طبقه های بعدی از وبلاگت رو بسازی . بساز ولی اینجوری تکامل پیدا نمی کنی چی دارم میگم مگه میفهمی ولش کن ادامه بده..........
با این کار شما ها فقط میتونید قلب ترک خورده ی من رو بیشتر دچار ترک کنید
قلب من فقط ترک میخوره خورد نمیشه از بین نمیره
بشر چرا قبول نمیکنه که پسته .!
خوب
1 وقتی تو جوجو بودی می نوشتم کرلئونه پس با این حرف گفتی هنوز خامی
2 ! viliam_corleone---------Ok
3 ! ! درجم با این حرفت رسید به مرز صد از این به بعد ،، بدون بهت میگم مرکب وجودت میده بوی بد .
4 . نتیجه گیری وقتی کار به کسی نداشته باشی اونا باهات کار دارن . نقطه سر خط
فرعون یک مرد بود چون اجازه نفس کشیدن به کسانی مثل تو نمی داد نقطه سر خط
اون آدم شناس بود که خودش رو خدا صدا کرد نقطه تمام
یکم مطالعه کن که به کسی سوارش مطالعه نکنی
سورنا