پنج شنبه 88 آبان 21 , ساعت 7:21 صبح
آیینه ی کثیف و سیاه میگه .
من سیاهم تو دیگه چرا .
میگم من همیشه دوست داشتم یه سیاه پوست بشم
نه یه سبزه ی ایزانی .
اونم میگه تو هنوز فرق سیاه با سیاهو نمیدونی؟
_
فروغی
بارون از ابرا سبک تر میپره
هر کسی سر به سوی خودش داره
مثل لاک پشت تو خودم قایم شدم
دیگه هیچ کس دلمو نمیبره
.
مثل درخت بی کسی تکیمو دادم به کسی .
شدم درختی تو کویر
تنها و خشک.!
نوشته شده توسط یزدان | نظرات دیگران [ نظر]