دوشنبه 86 بهمن 8 , ساعت 10:58 عصر

بزارید یه چیز بگم
تو قلب هر انسانی امکان نداره عشق بمیره
شاید کمرنگ بشه
ولی رنگ خودش رو از دست نمیده
چند شب پیش خواب کسی رو که دوست داشتم و ازش دور هستم رو دیدم
هفت ماهی هست که ازش خبر ندارم چون اون کرج _ من مشهد

بازم باید با شرمندگی از خودم بگم نتونستم بهش برسم

فقط میدونم انقدر عزیز هست که با دیدن خوابش بعد هفت ماه
دگرگون بشم
جالب اینجاست
امروز صبح دختری از کنارم رد شد که تو چشماش چشمای
عزیز خودم رو دیدم امشب حالم خیلی خراب ،خراب،خراب
این کسی که من عشق نامیدم«
حتی نتونستم باهاش صحبت کنم
به خودم اجازه ندادم

هر دفعه که می دیدمش
فقط تو دلم یه چی میخوندم

..چجوری بهت بفهمونم می خوامت ..

تا عبد خودم رو نمی بخشم
دوست دارم یکبار دیگه تکرار بشه
صحنه ای که تو چشام خیره شد و با نگاه گفت بهم
البته اینم بگم فکر نکنه کسی بخاطر این درو دیوار این زندان(به اسم وبلاگ ) رو از غم ساختم

از غم خوشم میاد با غم شاد میشم

 


 

کمی عشق