قاصدک امد و امد تا اينکه در کف دستانم خوش نشست .. بد جوري خيس شده بود . پرهايش همگي ريخته بودند . دلم براش سوخت . گفتمش ابلاغ کدامين پيام تو را بر اين داشت که در اين باران شديد عزم مرا کني ؟ گفت : هيچ . مگر همين که گريستن فقط کار عاشق و معشوق نيست . گفتم : اگر درست فهميده باشم مي خواهي بگويي "" اشک عشق "" است تبسمي زد و رفت .......!
عيدت مبارك!
البته با تاخيييييييير.