اي که با ناز نگاهت دلمو ديوونه کردي
پا گذاشتي توي سينم توي قلبم خونه کردي
اي که وقتي تورو ديدم دل تنهام زير و رو شد
با تو بودن تورو داشتن واسه من يه آرزو شد
طفلي قلب عاشق من به خودش مي گفت هميشه
آرزوي با تو بودن يه روزي راست راستي مي شه
ولي آرزوم بزرگ بود تو به ياد من نبودي
من با تو بودم هميشه ولي تو با من نبودي
تا تو رد مي شدي قلبم از تو سينه کنده مي شد
ميومد پشت چشام و منتظر يه خنده مي شد
تو که اخم مي کردي سنگدل، دل عاشقم مي ترسيد
همش از ترس جدايي حيووني دلم مي لرزيد
من که عاشق تو بودم چرا عشقمو نديدي؟
چرا قلب عاشقم رو تو به خاک و خون کشيدي؟