• وبلاگ : هدف
  • يادداشت : يك مسير پر از برف
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    چقدرسخته وقتي تو زندان عاشقي گرفتار شدي و ازت پرسيدن جرمت چيه ؟؟؟ بگي : عشق ...

    چقدر سخته وقتي عاشق كسي باشي كه از عشق چيزي نمي دونه ...

    چقدر سخته که غرورت رو به خاطر يه نفر بشکني ، بعد بفهمي دوست نداره ...

    چقدر سخته که سالگرد آشنايي با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگيري ...

    چقدر سخته که روز تولدت ، همه بهت تبريک بگن ، جز اوني که فکر مي کني ...

    چقدر سخته وقتي كسي كه دلت رو اسير كرده جواب نگاه عاشقانه تو رو نده ...

    چقدر سخته که عزيزترين کست ازت بخواد فراموشش کني ...

    چقدر سخته که بغض داشته باشي ، اما نخواي کسي بفهمه ...

    چقدر سخته که همه چيزت رو به خاطر يه نفر از دست بدي ، اما اون بگه :

    ديگه نمي خوامت...

    چقدر سخته تو چشماي کسي که تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش يه زخم

    هميشگي رو قلبت هديه داده زل بزني و به جاي اينکه لبريز کينه و نفرت بشي

    حس کني که هنوز دوستش داري ...

    چقدر سخته تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني اما وقتي ديديش هيچ چيزي جز

    سلام نتوني بگي....

    چقدر سخته وقتي پشتت بهشه دونه هاي اشک گونه هاتو خيس کنه اما مجبور باشي

    بخندي تا نفهمه هنوزم دوسش داري .......

    ولي سخت تر از همه اينه كه گل آرزوهاتو تو باغ ديگري ببيني و هزار بار تو خودت بشکني

    و اون وقت آروم زير لب بگي : گل من باغچه نو مبارک